هم‌سفر

من مسافرم و تو مسافری... پس بیا هم‌سفر باشیم!

هم‌سفر

من مسافرم و تو مسافری... پس بیا هم‌سفر باشیم!

هم‌سفر

بسم الله الرحمن الرحیم

هرچه هستم...
هرچه دارم...
از تو هستم...
از تو دارم...
ای خدای مهربانم!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

امروز آخرین روزی بود که در خدمت دوستان دارالحکمه تهران بودم؛ بازار دیده‌بوسی و الوداع و عکس و دست‌نوشته و امضای یادگاری داغ بود، طبق معمول! توی پس‌نوشت، دو تا از چیزایی که برای دوستان نوشتم رو می‌نویسم براتون.

توی این چند روز، دو سه باری از محضر استاد پناهیان هم استفاده کردم و ازشون قول گرفتم برای مدرسه‌ی شهید شفیعی (رحمه الله) که ان‌شاءالله توی سفرهای بعدی بیان.

بعد از مدرسه با همسر رفتیم سرای مرتضوی و چندتا ظرف حبوبات خریدیم و بعد زیر آتش‌بار آفتاب سر ظهر، برگشتیم خونه.

کلا این چندروز گرمای هوا خیلی شدید شده و توی اخبار شنیدم که ماه ژوئن امسال (ماه میلادی گذشته) گرمترین ماه در 130 سال اخیر بوده... خدا به خیر بگذرونه!

قرار چند جلسه مباحثه‌ی تجزیه و ترکیب گذاشتم با دوماد یکی از همکارای حرم که ان‌شاءالله توی مصاحبه‌ی دانشگاه رضوی مشکلی پیش نیاد براش.

یکی دو ساعت دیگه هم قراره با اخوی بریم دیدن خاله کوچیکه که چند روزی اومده مشهد. فرصت کنم، باز هم میام و می‌نویسم به امید خدا.

پس‌نوشت: برای یکی از دوستان، این شعر منسوب به حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام رو نوشتم، شعری که تکلیف همه‌مون رو روشن می‌کنه و به نظرم عمل بهش، مهمترین اصل برنامه‌ریزی و موفقیته!

ما فاتَ مَضی و ما سَیأتیکَ فأین؟!

قُم فاغتنِم الفُرصَةَ بین العدمَین

یعنی گذشته‌ها گذشته و  آینده کو؟! پس به پا خیز و فرصت بین دو عدم (یعنی امروز) را غنیمت دان!

برای یکی دیگه از دوستان هم این بیان مرحوم آیة الله فاضل لنکرانی (رحمة الله علیه) رو (که مدّتهاست توی زمینه‌ی لپ‌تاپ جلوی چشممه) نوشتم:

//bayanbox.ir/id/6355917348703312405?view

جالبه بدونین که ظاهراً خطاب این جمله به آقای قالیباف (شهردار فعلی تهران) بوده. رحمة الله علی قائلها و وفّق الله سامعها لمرضاته...

  • میرمحمّد معصومی

یک هفته‌ای هست که میهمان -و شاید به نحوی میزبان- طلّاب عزیز مدرسه‌ی علمیه‌ی دارالحکمه‌ی شهید آیة الله اشرفی اصفهانی تهران با مدیریت حجة الاسلام و المسلمین پناهیان هستم؛ هفته‌ی آینده هم ان‌ شاء الله در خدمت این عزیزان مباحثه‌ی صرفی و نحوی می‌کنیم.

یک کلاس صرف ساده صبحها برای دوستان جدید الورود و بعد از اون هم دو تا کلاس تجزیه و ترکیب سوره‌ی ملک (تبارک) و مؤمن (غافر) برای دوستان پایه‌های بالاتر.

این موقعیت‌های مقطعی درسی رو خیلی دوست دارم! علاوه بر این که مباحثه با نسل طلّاب عزیز نوجوان و جوان که خیلی کنجکاو و دقیق و اهل مطالعه هستند، شیرینی خاصّ خودشو داره، کلّی دوست باصفا و نازنین جدید پیدا می‌کنم!

یادمه اواخر خرداد هم چند جلسه‌ای که بحث روانشناسی آموزش و یادگیری رو در خدمت دوستان سپاه تهران ارائه کردم، همچین حس شیرینی رو داشتم!

خدا کنه این یک هفته هم به خوبی و خوشی بگذره و بتونم قدمی برای ایجاد علاقه و انگیزه دوستان نسبت به فراگیری ادبیّات عرب بردارم و آخر دوره، دوستان راضی و با کوله‌باری سنگین‌تر به شهرشون برگردن... آمین!

تتمّه: این عکس رو از سایت مدرسه‌شون برداشتم؛ حداقل ده دوازده تا از چهره‌های این جمع رو الآن می‌شناسم! چه خوب!

http://darolhekmah.ir/sites/default/files/pictures/1393/03/24/103-162.jpg

  • میرمحمّد معصومی